داستان شرح حال استراحت یک مادر � مامان رفت بخوابد � حتما بخوانید
|
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:�من خسته ام و دیگه دیروقته، می رم که بخوابم� مامان بلند شد،به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهارفردا شد،سپس ظرف ها را شست،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد،قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد،ظرف ها را خشک کردو در کابینت قرار دادوکتری را برای صبحانه فردا ازآب پرکرد.بعدهمه لباس های کثیف رادرماشین لباسشویی ریخت،پیراهنی را اتوکردودکمه لباسی را دوخت.
اسباب بازی های روی زمین راجمع کردودفترچه تلفن را سرجایش درکشوی میز برگرداند.گلدان ها را آب داد،سطل آشغال اتاق را خالی کردو حوله خیسی را روی بند انداخت.بعد ایستادو خمیازه ای کشید کش وقوسی به بدنش دادو به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد،کنار میز ایستادو یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت.بعد کارت تبریکی را برای تولدیکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دورا درنزدیکی کیف
خودقرارداد . سپس دندان هایش رامسواک زد. باباگفت: �فکرکردم گفتی داری
میری بخوابی� و مامان گفت:� درست شنیدی دارم میرم.� سپس چراغ حیاط راروشن
کردودرها را بست.
|
http:anjooman.persianblog.ir خبر جد ید ایجاد وبلاگ انجمن درپرشین بلاگ آدرس
82241 بازدید
38 بازدید امروز
12 بازدید دیروز
256 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™