اي نگـــــــــــار نازنين فاطمه (س) ?
يادگـــــــــــــار آخرين فاطمه (س) ?
سيدي؟ !
آمدهام براي عرض تسليت
با پيراهني مشكي بر تن، آمدهام بگويم آجرك الله يا بقية الله
مي دانم! همه را ميدانم
مي دانم كه اكنون ميگويي نيازي به تسليت تو نيست
مي دانم كه گناهانم صدبار بيشتر از عاشورا دلت را لرزانده
اما آمدهام بهتر از نيامدن است
آمدهام بگويم اگر شما مرا براي خودتان نميپسنديد
من فقط شما را براي خود ميپسندم
آمدهام بگويم اگر شما مرا هيچ نميدانيد
من شما را همه كسم ميدانم
من، ديگر كسي را در اين دنيا ندارم جز شما
مي دانيد همه مرا راندهاند جز شما
اينك من ماندهام در اين دنيا تنها... تنهاي تنها
با همه تنهايي ام آمدهام بگويم كه من هم كسي دارم
مگر كسي كه شمارا داشته باشد تنها ميماند؟ !
نه! من شما را دارم اگر چه هيچ ندارم
شما برايم همه كسيد در بي كسيهايم
كمكم كنيد كه لياقت اين پيراهن مشكي را داشته باشم
سيدي! آمدهام براي تسليت
روي برنگردان، من به خاطر شما آمدهام
نكند از من روي بگرداني آقا
روا نيست دست خالي برم گرداني
تورا به حرم جدت قسم آقا
بپذير مرا و هر آنچه در اين دل ناپاكم دارم
بپذير!
بِنَفْسي اَنْتَ مِنْ نَصيفِ شَرَفٍ لا يُساوي،
جانم به قربانت اي قرين شرف و بزرگواري كه برابر ندارد،
اِلي مَتي اَحارُ فيكَ يا مَوْلاي،
تا كي سرگردان تو باشم اي مولاي من؟
وَاِلي مَتي وَاَي خِطابٍ اَصِفُ فيكَ وَاَي نَجْوي،
و تا كي و به چه زباني وصف تو گويم و راز دل كنم
عَزيزٌ عَلَي اَنْ اُجابَ دُونَكَ وَاُناغي،
گران و ناگوار است بر من كه پاسخ از ديگري جز تو بشنوم و گفتگو كنم،
عَزيزٌ عَلَي اَنْ اَبْكِيَكَ وَيَخْذُلَكَ الْوَري،
گران است بر من كه بر تو بگريم ولي مردم تو را واگذارند،
عَزيزٌ عَلَي اَنْ يَجْرِي عَلَيْكَ دُونَهُمْ ما جَري،
گران است بر من كه بر تو بگذرد آنچه ميگذرد نه بر ديگران،
هَلْ مِنْ مُعينٍ فَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكآءَ،
آيا كمككاري هست كه با او فرياد و گريه را طولاني كنم،
هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا،
آيا بيتابي (چون من) هست كه چون به خلوت رود در زاري و جزع كمكش كنم،
هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْني عَلَي الْقَذي،
آيا چشمي هست كه خار فراق در آن خليده و گريان باشد تا چشم پرخار من نيز ياريش دهد،
هَلْ اِلَيْكَ يَا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقي،
آيا اي پسر احمد بسويت راهي هست تا ديدارت كنم
هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظي،
آيا روز جدائي ما به وعده تو پيوست ميشود تا بهرهمند گرديم؟
مَتي نَرِدُ مَنا هِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوي،
كي ميشود كه به سرچشمههاي پرآبت درآئيم و سيراب شويم،
مَتي نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدي،
كي ميشود كه سيراب گرديم از آب وصل تو كه تنشگي ما بداراز كشيد،
مَتي نُغاديكَ وَنُراوِحُكَ، فَنُقِرَّ عَيْناً،
كي ميشود كه صبح و شام را با تو بسر بريم و ديده روشن كنيم،
مَتي تَرانا وَنَريكَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَ النَّصْرِ،
كي ميشود كه ما را ببيني و ما هم شما را و پرچم نصرتت را نمايان برافراشته باشي،
تُري اَتَرانا نَحُفُّ بِكَ وَاَنْتَ تَاُمُالْمَلاَ،
آيا ميشود كه ما ببينيم آن روزي كه ما گرداگردت را گرفته باشيم؟
وَقَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ
و زمين را پر از عدالت كرده باشي؟
کرامت انسانی
شنبه 25 دي 1389 10 صفر 1432 15 ژانويه 2011
امام علی (عليه السلام):
و أکرِم نَفسَكَ عَن کُلِّ دَنِیَّةٍ و إن ساقَتكَ إلی الرَّغائِبِ؛ فَإنَّكَ لَن تَعتاضَ بِما تَبذُلُ مِن نَفسِكَ عِوَضاً.
نفس خود را در برابر هر پستی گرامی بدار اگر چه تو را به خواستههایت برساند؛ زیرا در برابر آنچه از شخصیت خود از دست میدهی عوضی دریافت نمیکنی.
Respect your own self against every inferiority even though it gives you your wills, for you do receive nothing instead of losing your dignity.
بحار الأنوار، ج 22، ص 334
آيا استفاده از واژۀ نكاح در متن عربي صيغه عقد، اهانت به زنان است؟
سلام دوستان
بعضي افراد مغرض كه درپي اهداف خاصي هستند، با ايجاد شبهه در بعضي امور، براي ديگران ايجاد تنش ميكنند. اين افراد چونكه نميخواهند حقيقت يك موضوع روشن شود، با عباراتي چون "آخوندها حقيقت را وارونه جلوه ميدهند"، "اسلامي كه به ما نشان ميدهند اينطوري نيست" يا "تاريخ اسلام را به صورت تحريف شده به ما نشان ميدهند" سعي در هيجانزده كردن مخاطبان دارند. البته بعضي از اين افراد نيز ناآگاهانه اين القائات را از سوي ديگران پذيرفته و ميپراكنند.
از دوستاني كه در امور مذهبي ضعيف هستند يا غيرمذهبي هستند، خواهش ميكنم كه اگر روزي مطالبي از اين دست ديدند، فورا هيجانزده نشده و چشم خود را نبندند و براي بررسي منطقي مطلب، به منابع موثق مراجعه كرده و از صاحب نظران يا افراد آگاه سؤال كنند.
چون اين افراد مغرض و تحريفگر با همين حرفها طرف مقابل را خام كرده و كوهي از دروغ و افترا را به اسلام نسبت ميدهند.
يكي از اين موارد كلمه نكاح است. اين مغرضان ميگويند:
"آيا ميدانيد واژۀ نكاح كه آخوندها هميشه در خطبه عقد براي ازدواج جوانان اين سرزمين ميخوانند به چه معناست؟ اينها حتي در مراسم ازدواج هم به جوانان ما اهانت ميكنند. خطبه عقد و ازدواج بزبان عربي توهين بزرگي به شخصيت زن ميباشد."
خوب، چرا اهانت است؟ ميگويند:
در خطبه عقد به زبان عربي از دو واژه انكحتك و زوجتك استفاده ميشود كه انكحت از نكح ميآيد و "نكح" يعني "آميزش جنسي" و آنگاه كه ملا ميگويد "انكحتك و زوجتك لموكلي" يعني من بوكالت موكلم با تو آميزش جنسي انجام دادم.
و اما پاسخ به اين شبهه:
همانطور كه شما دوستان خوب مستحضريد؛ در تمام زبانها كلمات معاني مختلفي دارند كه بستگي به موقعيت كاربرد آنها و يا از روي استعارات ميتوان متوجه شد كه منظور كداميك از معاني است.
چند مثال:
1- كلمه "خر": اين كلمه در معاني متختلفي بكار ميرود مانند: "بزرگ و زياد"، "حيوان باربر چهارپا/ الاغ" و.... خوب اگر كسي ميگويد، "خر زور"، به معني "پر زور، قدرتمند؛ "خرتوخر"، به معني: "هرج و مرج و بي نظمي"؛ "خرحمالي"، به معني "كار كردن بي اجر و مزد تحميلي"
2- كلمه "دفتر": شما ميتوانيد به "دفتر" مدير دانشگاه يا آموزشگاهتان وارد شويد ولي آيا ميتوانيد به "دفتر" مشقتان هم وارد شويد؟ !
3- كلمه "شير": وقتي ميگويي شير، ممكن است منظورتان شير جانور باشد يا شير آب يا شير خوراكي.
اين لغات فارسي هستند؛ شما حسابش را بكنيد كه معناي لغات در زبان عربي كه كاملترين زبان است و با تغيير فتحه و كسره و ضمّه معني لغت زير و رو ميشود چگونه است. صد البته اين افراد ناآگاه يا مغرض، لغت را به عمد معناي ناصحيح ميكنند.
معني كلمه نكاح (نُكْحْ / نِكْحْ) : اهم معانياي كه لغتنامههاي معتبر براي اين كلمه ذكر كردهاند، عبارتند از:
غلبه، زناشويي (مجامعت)، ازدواج يا پيوند زناشويي
غلبه:
وقتي ميگويد: نَكَحَ المَطَرُ الاَرض { باران به زمين رسيد / يعني اينكه رطوبت باران بر زمين غلبه كرد}
يا وقتي كه ميگوييم نَكَحَ النُّعاسُ عَينَيهُ يعني غَلَبَ النُّعاسُ عَينَيهُ {يعني خواب بر دو چشم او غلبه كرد}
اولا اين غلبه دو طرفه است بعد هم غلبه به معني به اسارت كشيدن نيست بلكه ما درعشق ومقهوريت عاطفي وجنسي نيز همين حرف را ميزنيم تا دو طرف در عشق وابسته وغالب ومغلوب يكديگر نشوند ازدواج نميكنند پس غلبه، هم به معني غلبه در حق وتثبيت لازمههاي حقوقي دو طرف بر يكديگر وهم به معني غالبيت ومغلوبيت دو طرف در عشق است
زناشويي (مجامعت)
دراين معني، نكاح يعني آميزش جنسي بين زن و شوهر (قطعا آميزش حلال، چرا كه به آميزش غيرحلال، عمل قبيح زنا ميگويند)
ازدواج يا پيوند زناشويي:
دراين معني، نكاح يعني "قرارداد بين يك زن و مرد براي شروع زندگي مشترك، همان معنياي كه در خطبه عقد مورد نظراست.
اما دليل ما بر اينكه در خطبه عقد، سومين معني مدنظراست:
دليل اول:
آيه 49 سوره مباركه احزاب:
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا�الاحزاب/49�
اي كساني كه ايمان آوردهايد اگر زنان مؤمن را به نكاح خود درآورديد آنگاه پيش از آنكه با آنان همخوابگي كنيد طلاقشان داديد ديگر بر عهده آنها عدهاي كه آن را بشماريد نيست پس مهرشان را بدهيد و خوش و خرم آنها را رها كنيد
همانطور كه در آيه فوق ملاحظه ميفرماييد، منظور از نكاح "ازدواج يا پيوند زناشويي" است. چرا كه بحث آميزش جنسي يا همخوابگي را مجزا ذكر كرده است، پس منظور از نكاح صرفا "ازدواج يا پيوند زناشويي" است.
دليل دوم:
آيات 2 و 3 سوره مباركه نور:
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(2)
به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد و بايد گروهي از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند
الزَّانِي لَا ينْكِحُ إِلَّا زَانِيةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيةُ لَا ينْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ(3)
مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسري نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به همسري نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است
همانطور كه در آيه شماره 3 سوره مباركه نور ملاحظه ميفرماييد، منظور از نكاح "ازدواج يا پيوند زناشويي" است. چرا كه:
اولا: نكاح را يك امر دو طرفه (يعني قرارداد ازدواج) ذكر كرده است و معني آن تجاوز مرد به زن نيست كه بعضي از مغرضين مطرح ميكنند.
ثانيا: در آيه 2 سوره مباركه نور كه سخن از زنا و آميزش حرام جنسي است، از كلمه نكاح استفاده نميكند
ثالثا: در آيه 3 سوره مباركه نور ميفرمايد، افرادي كه قبلا زنا و آميزش حرام جنسي داشتهاند براي عقد ازدواج لايق يكديگرند و مؤمنين با آنان عقد ازدواج نداشته باشند.
دليل سوم:
در انجام عقد ازدواج، مرد به زن نميگويد اَنكَحتُكَ، بلكه اين زن است كه عبارت يا صيغه عقد را ميخواند و خطاب به مرد ميگويد: اَنكَحتُكَ (من خودم را به ازدواج تو درآوردم)، بنابراين برداشت فاسدي كه افراد مغرض از اين عبارت ميكنند، ناصحيح است و وارونه جلوه دادن واقعيت است.
يا وقتي عاقد (وكيل خواننده عقد) خطاب به زن ميگويد اَنكَحتُكَ لِمُوَكِّلي يعني به ازدواج درآوردم تو را براي موكلم (مرد)؛ در حالي كه اگر عاقد خطاب به زن ميگفت اَنكَحتُكَ مِنْ مُوَكِّلي يعني به ازدواج درآوردم تو را از طرف موكلم (مرد)، آنوقت اين شبهه جاي طرح داشت كه عاقد ميگويد من از طرف موكلم (مرد) با تو آميزش جنسي ميكنم.
در واقع افراد مغرض شبههافكن از ناآگاهي افراد به جزئيات زبان عربي و تشخيص معني كلمات در موقعيتهاي مختلف، آنان را دچار شبهه ميكنند.
بنابراين عزيزان اين شبههاي كه در بعضي وبلاگها از طرف افراد ناآگاه يا ساده لوح يا مغرض مطرح ميشود، صحيح نيست.
موفق باشيد
خدا بي نهايت است و ... اما
|
خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان؛ اما به قدر فهم تو كوچك ميشود. و به قدر نياز تو فرود ميآيد، و به قدر آرزوي تو گسترده ميشود، و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود، و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود، و به قدر دل اميدواران گرم ميشود... پــدر ميشود يتيمان را و مادر. برادر ميشود محتاجان برادري را. همسر ميشود بي همسر ماندگان را. طفل ميشود عقيمان را. اميد ميشود نااميدان را. راه ميشود گمگشتگان را. نور ميشود در تاريكي ماندگان را. شمشير ميشود رزمندگان را. عصا ميشود پيران را. عشق ميشود محتاجانِ به عشق را... خداوند همه چيز ميشود همه كس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاكي دل؛ به شرط طهارت روح؛ به شرط پرهيز از معامله با ابليس. بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا! و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف و زبانهايتان را از هر گفتار ِناپاك و دستهايتان را از هر آلودگي در بازار... و بپرهيزيد از ناجوانمرديها، ناراستيها، نامردميها! چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفرهي شما، با كاسهيي خوراك و تكهاي نان مينشيند و بر بند تاب، با كودكانتان تاب ميخورد، و در دكان شما كفههاي ترازويتان را ميزان ميكند و در كوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند... مگر از زندگي چه ميخواهيد، كه در خدايي خدا يافت نميشود، كه به شيطان پناه ميبريد؟ كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه ميبريد؟ كه در سلامت يافت نميشود كه به خلاف پناه ميبريد؟ قلبهايتان را از حقارت كينه تهي كنيد و با عظمت عشق پر كنيد. زيرا كه عشق چون عقاب است. بالا ميپرد و دور... بي اعتنا به حقيران ِ در روح. كينه چون لاشخور و كركس است. كوتاه ميپرد و سنگين. جز مردار به هيچ چيز نميانديشد. بـراي عاشق، ناب ترين، شور است و زندگي و نشاط. براي لاشخور، خوبترين، جسدي ست متلاشي... |
فلسفه وجوب نماز چيست؟
آيا ما نميتوانيم با راههاي ديگر از خداوند تشكر كنيم؟
نماز توجه به خدا است حركتي است رو به بالا و صعود به سوي (اللَّه). انسان با نواختن آهنگ (اللَّهاكبر) دل خويش را به مقام قرب الهي رهنمون ميدارد. خداوند دستور نماز را به بندگانش ابلاغ نموده است.
(أقم الصلاة لذكري) نماز را براي ياد من به پا داريد. اين آيه بيانگر آن است كه مهمترين دليل امر به نماز، به ياد خدا بودن است. ياد خداوند آثار و بركات زيادي در زندگي دنيوي و اُخروي انسان دارد كه از آن جمله آرامش در زندگي است.
و مهمترين چيزي كه انسان در زندگي جستجو ميكند رسيدن به آرامش است. در جاي ديگر پس از بيان نماز و ذكر و ياد خداوند بشارت ميدهد كه (عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً) اميد است خداوند تو را به مقام ارجمند برانگيزد.
امام صادق(ع) فرمود: از جمله فلسفه نماز اين است كه به ياد خدا بپردازيد تا از او غافل نشويد و ياد او از ميان نرود. تجربه و حيات بشري نشان داده است كه هر امري كه داراي نظم و آهنگ خاصي نباشد و كيفيت آن بر عهده خود انسان گذاشته شود، كم كم رو به زوال ميرود و به دست فراموشي سپرده ميشود.
حال اگر نماز واجب نميشد و تشكر از خداوند به خود انسان واگذار ميشد آيا خيلي از افراد آن را فراموش نميكردند. البته خداوند به اين تشكرها و نمازها نيازي ندارد و چيزي عائد او نميشود، بلكه تمامي سودش به خود ما برميگردد، ولي آيا مشغلههاي گوناگون و زيباييهاي دنيا اجازه توجه به حضرت حق را در انسان فراهم مينمود؟
به راستي هر يك از ما مسلمانان چه مقدار به نمازهاي مستحبي اهتمام داريم. در حالي كه آنها نيز تشكر از خداوند است، پس چرا به جا نميآوريم با اين كه بسيار محدود و اختياري ا ست.
براي نماز فوايد بسيار زيادي مترتب است كه راه وصول به آن فوايد اقامه نماز است.
هميشه براي آرامش به نماز نيازمنديم و در سختيها و ناملايمات بيشتر.
منابع: سوره طه آيه 14- اسراء آيه 79 -شيخ صدوق خصال ج 2 ص 532- علل الشرايع ص 317
http:anjooman.persianblog.ir خبر جد ید ایجاد وبلاگ انجمن درپرشین بلاگ آدرس
82218 بازدید
15 بازدید امروز
12 بازدید دیروز
233 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™