وبلاگfaoost
amir hossein amiri
http://faoost.gohardasht.com
گوهر آزادي
گوهر
آزادي
گوهر آزادی آزادی جوهر و کرامت انسان بودن است .ذات بودن انسان در زندگی
جمعی و رتبه و مرتبتی که لیاقت زندگی را به او می بخشد. بی این والاگهر
انسان در رده بهایم است. زندگی او به خور و خوابی شبیه است که توش و نوش را
از دست صاحب خود افاده می کند. انسان خدایش او را به بندگی خود ساخته و بر
تابیده انهم نه بندگی از خصال زمینی که همه شاهدش هستیم. بندگی که رابط
عبد و مولا عاشقانه است . خود این حلقه را می کوبید و دخیل می بندد و جوشش و
خروش این باورو ایمان کسی را یارای آن است که رقیبش باشد . بلکه تنها اوست
مولایش . در دلش بی تابی نوری از اوست .این انسان فقط سر بر آستان او می
ساید. نه ملک و مال او را از خدایش جدا می سازد نه خودخواهی او را وبال.
نیک دریافته که با وجود آن لایتناهی او را اسیر و افسون تناهی ها نسازد .
پس چه باک از مردن در این راه. چه حسرت و آه از فنا شدن زندگیش به راه
دستیابی به حرمت و آزادی که گر نباشد گو نباش این زندگی. او شیطان را نمی
خواهد و وساوس آنرا که اولینش حب و خودپرستی که در پیش همه گونه زبونی به
انتظار است. هر که در این دایره قرار گرفت به رهش و رهایی می رسد این نه به
باور مذهبی و یا مذهب خاصی مرتبت است بلکه به پذیرش و باور نیروی لایزالی
ربط می یابد که به انسان کرامت و حیات بخشیده و شجاعت راستی زیستن و خود را
خفیف و خوار نساختن و بر استان قدرتمداران و جباران دریوزگی نکردن. چرا که
در نای جانش نوای آزادگی همه در اهتزاز است و راست قامت بودن بی خمیدگی در
برابر افسون قدرت و قدرتمدارانی که زوال انها قابل پیش بینی است. اوبه این
درک و فهم رسیده که دیگران را در این مشارکت بزرگی یاری رساند و دیگران
متاع و جوع رسیدن به قله های فروافتادنی قدرت نباشد. اگر روز و گاهی بر
اریکه قدرت نیز جلوس کرد نه صندلی و بارگاه است که بر او حکم می راند و او
در ید قدرتش هست که آنها وسیله و جایگاهی است برای باشندگی دیگر همنوعان.
نه فرصت گره گشایی روحی است و نه موعد تن اسایی و اطفاء غرایز تحتانی.ونه
فرصت دماغ پروری و از پشت نقاب تفرعن به دیگران نگریستن. بلکه فرصت بسط و
گسترش آزادی و همراه ساختن دیگران در این مشارکت انسانی.فرصت بالندگی به
افراد و پرورش این فرهنگ الهی و انسانی . فرصت تعالی. فرصت شکوفایی . فرصت
تعلیم و اموزش. وقت بخشیدن اعتماد به دیگران در این بازی که چند روزی بیش
نیست. فرصت دادن به دیگران که به گاه خطاکاری , خطا پوشش باشند و اصلاح
سازد خود را و اگر دید که از این مرام عدول می کند قدرت را واگذارد. گرچه
رسیدن به این قدرت روحی نیاز به وسعت و گشادگی روح است اما می شود . می شود
مکانسیمهای نظارت را بسط داد. می شود نسلی را آموخت که تارک اندیشه شان
رفیع و منیع باشد. آن اندازه علو طبع داشته باشند که اسیر این و آن نشوند و
فرهنگ و خرد آنها را رهگشا باشد که انسان بودن ارزش و قیمت هر قول و فعلی
باشد. این در بستری رخ می دهد که حرمت فرهنگ از سرهنگ بیشتر باشد. جایی نشو
و نما می کند که قلم بر سلاح برتر افتد .حاکمان برای بقای خود نیاز به
مشارکت فکری باشند نه در پس ستیغ اسحله پناه گیرند. جایی که مهربانی باشد
به جای رعب. رافت باشد بر همنوعان تا بداخمی وبدسگالی. جایی است که حرمت
نهادن هست به جای تحقیر و فروپاشی افراد. جایی است که نزهتگاه وفرحبخشی
هوای خوش اندیشه هست تا غل و دربند و زندان. جایی است که دیگران وجود دارند
تا فقط یک شماره چه در آزادی یا زندان که این نفوس فقط برای تایید باشند و
تصدیق. جایی هست که انسانها به قدر و قیمت خود وافقند نه اینکه فقط منتظر
تغییراز سوی بیرون. جایی هست که تصمیم و اراده هست نه استیصال و تن به هر
باد و وزشی سپردن. جایی است که انسانها تعیین می کنند آینده نه جایی که
افسون و جادو مغزها را به تفرجگاه فرستاده که تو باشی جایی بر ما نیست.
جایی است که نشان از رمالان و عوام فریبان نیست جایی است که انسانها به
وعده های تهی و پوچ دلخوش نیستند بلکه خود وعده سازند وعید می دهند آینده
که امروز می سازیم تو را.جایی است که برنامه هست و مدیریت نه خط مشی را از
جیب آن جادو به در آورند. نه اینکه مردم را در
فراموشی نگه دارند. جایی است که راستی حکمفرماست نه دروغ و تزویر
.
چهارشنبه 29 دی 1389 - 5:06:44 PM